شعر در مورد تعاون
شعر در مورد تعاون
شعر در مورد تعاون و همکاری ,شعر درباره تعاون و همکاری,شعری در مورد تعاون و همکاری,شعر در مورد تعاون همکاری,شعر کودکانه درباره تعاون و همکاری,شعر درباره ی تعاون و همکاری,شعر در مورد تعاون,شعر درباره تعاون,شعری در مورد تعاون,شعری درباره ی تعاون و همکاری,دو بیت شعر درباره ی تعاون و همکاری,یک شعر درباره تعاون,شعر کوتاه درباره تعاون,شعری درباره تعاون,شعر کوتاه درباره ی تعاون
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد تعاون برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
دلم تنگست، از آن چندین تعاون میکنم، ورنه
فدای خاک پای تست، اگر باشد هزارم دل
اگر چشم تو این معنی به زاری گوش میکردی
برین صورت چرا بودی نزارم چشم و زارم دل؟
شعر در مورد تعاون و همکاری
تاج دوزی به رسم همکاری
تاجی از تاج های بازاری
نه که تاج نوی ، کهن تاجی
ترک آن هر یکی ز حلاجی
شعر درباره تعاون و همکاری
یک دم از رشک تو آرام ندارد خورشید
هیچ دردی بتر از غیرت همکاری نیست
خوبی پرده نشینان به نگاهی برود
یوسفی را نخرد عشق که بازاری نیست
شعری در مورد تعاون و همکاری
شود از همدلی و همکاری
ذوق هر یک به دیگران ساری
پیش روشندلان نیک خصال
هست روشن سرایت احوال
شعر در مورد تعاون همکاری
توی جبهه٬تعاون محلی بود که بچه ها ساک شخصی خودشون رو تحویل میدادند
و بجاش یه پلاک میگرفتند و بعد از اینکه میخواستند برن خونشون
می رفتند تعاون پلاک رو تحویل میدادند و وسایل شخصیشون روتحویل میگرفتند…
الان حدود شش هزار ساک هنوز که هنوزه داخل تعاون مونده
و این یعنی اینکه هیچ وقت هیچ پلاکی برنگشته
تا وسایلش رو تحویل بدن… هیچ وقت… شادی روح شهدا صلوات…
شعر کودکانه درباره تعاون و همکاری
امام علی توخونه هم
همیشه همکاری می کرد
با خوش حالی فاطمه(س)را
تو کار هایش یاری می کرد
شعر درباره ی تعاون و همکاری
سعیم این است
که در آتش اندیشه چو عود
خویشتنِ سوخته ام
تا به جهان بو برود
شعر در مورد تعاون
به حال دل خستگان درنگر
که روزی تو دلخسته باشی مگر
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
شعر درباره تعاون
ای بسا هندووترک همزبان
ای بسا دوترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگراست
همدلی ازهمزبانی بهتراست
شعری در مورد تعاون
سگ از همراهی اصحاب کهف
از شیر مردان شد
مکن دست ارادت
کوته از دامان درویشان
شعری درباره ی تعاون و همکاری
یک پیر زن دیروز
از کوچه رد می شد
باخستگی می برد
یک بسته را با خود
دیدم که می لرزد
دست و عصای او
انگار سنگین بود
بسته برای او
دو بیت شعر درباره ی تعاون و همکاری
رفتم جلو گفتم:
«خسته شدی مادر
این بسته را حالا
من می برم دیگر»
آن پیرزن خندید
با صورتی خسته
تا خانه اش رفتیم
همراه آن بسته
یک شعر درباره تعاون
بی نیاز از عالمم
با تو اگر یاری کنی
در مداوای دلم
یک ذره همکاری کنی
شعر کوتاه درباره تعاون
یک دسته گل عشق تقاضا کردم
خود را دم شب که در تو پیدا کردم
با چشم تو چندین سند همکاری
در حوزه ی عاشق شدن امضا کردم
شعری درباره تعاون
دلم در حسرت آشنایی
با گل ترک برداشت
انگشتانم در همکاری قلم
دریغ کرد
علاقه ام در پی علاقه ای
احساسم پر کشید
شعر در مورد تعاون
بیشتر بخوانید :
شعر در مورد جشن مهرگان
شعر در مورد جشن دندونی
شعر در مورد جانوران
شعر در مورد جامعه
شعر در مورد پیوند ازدواج
- ۹۷/۰۲/۱۰